زهرا شریعتی | شهرآرانیوز؛ ایام میلاد پیامبر رحمت (ص) و امام صادق (ع) است و به مراسم جشن دعوت شدهایم، اما جشنی متفاوت و با شادی و سرور چندبرابر. شرکتکنندگان این مراسم در کنار میلاد اهلبیت (ع)، فرصت زندگی دوباره را نیز جشن گرفتهاند، آن هم درحالیکه تا همین چندماه پیش حتی امیدی به زندهماندن نداشتند، چه رسد به درمان و اشتغال و.... اینجا میهمان چهارمین جشن بهبودیافتگان از سوءمصرف موادمخدر در مؤسسه «زندگی دوباره» هستیم که با نظارت تیم تخصصی «مدیریت مورد»، مدتی است موفق به ترک اعتیاد و بازگشت به زندگی شدهاند.
بیش از ۱۵۰ نفر از بهبودیافتگان اعتیاد با ششماه تا دوسال تجربه پاکی، مشتاقانه دور هم جمع شدهاند تا موفقیت بزرگ و شیرینی را که با وجود همه موانع و سختیها به دست آوردهاند، جشن بگیرند. اوج این شوق و شور از صدای بلند صلواتها و کف زدنها و تشویقهای ایستاده و بیوقفهشان پیداست. البته این همه ذوق واقعا هم بجاست، چون هم پاک شدهاند و هم پس از پاکی به حال خود رها نشدهاند.
تقریبا همه سنی بینشان دیده میشود؛ کمتر از بیست تا بیش از چهل سال. از فرصت اجرای گروه دف زنی استفاده میکنم و پای صحبت یکی از بهبودیافتگان مینشینم؛ جوانی ورزشکار که در رشته فوتسال تا لیگ ۲ و سوپرلیگ کشور هم رفته، اما با گرفتاری در دام اعتیاد، از ادامه راه بازمانده است: «۲۶ سال دارم و سه سال پیش که به علت مصدومیت، مدتی از ورزش دور شده بودم و به دلیل پیری و بیماری والدین، اوضاع خانوادگی مساعدی نداشتم، با فریب دوستان ناباب به حشیش اعتیاد پیدا کردم.
فکر میکردم این طوری با حال خوبی که به دست میآورم، میتوانم بهتر برای خانواده و آینده ام تلاش کنم. نوروز پارسال با رفقا در پارک نشسته بودیم که توسط مأموران دستگیر و به مرکز «زندگی دوباره» منتقل شدم. قبلا یکی دو بار خودم اقدام به ترک کرده بودم، اما ناموفق بودم. با این حال، با کمک مددکاران، هفت ماه است که پاک شده ام.».
اما دستگیری و انتقال رامین به کمپ، اتفاقی نبودند. گویا درواقع استجابت دعای یکی دو روز پیش او و استغاثه اش به درگاه خدا بوده است: «تصویری که همسایهها و اهل محله از من داشتند، جوانی کوله باشگاه به دوش بود، اما پس از اعتیاد که مثل همه معتادان راه رفتنم هم مشکل شده بود، یکی از همسایهها از من درحالی که موقع راه رفتن به در و دیوار میخوردم، فیلم گرفت و برایم فرستاد.
بدجور تلنگر خوردم و آن شب تا صبح گریه کردم و از خدا خواستم به روزهای گذشته برگردم و اعتبار ازدست رفته ام را به دست آورم. هنوز دو روز نشده بود که دستگیر شدم. اول فکر میکردم خیلی اتفاق بدی است، ولی بعد فهمیدم درواقع دست خدا بود که مرا به کمپ کشاند تا نجات پیدا کنم.»
او که با توجه به تجربه و مهارتش در زمینه دزدگیر و ردیاب خودرو، پس از ترخیص از طرح مورد، با فروش ماشین توانسته است جواز کسب بگیرد و مانند گذشته مشغول کار شود، ضعف اراده، ناتوانی در تصمیم گیری و اصطلاحا «بی رگ شدن» را مهمترین دردهای اعتیاد میداند و قاطعانه از تصمیمش برای پاک ماندن میگوید: «از این وضعیت بسیار راضی ام و تصمیمم را برای پاک ماندن گرفته ام. فکرش را هم نمیتوانم بکنم که دوباره به آن روزهای تاریک برگردم؛ از ذلت و خواری پیش اطرافیان تا دستبندخوردن به دستم، دوری از خانواده و....»
سعید، از دیگربهبودیافتگان حاضر در مراسم، ۲۳ سال دارد و ۱۰ سال سابقه اعتیاد. او که به دنبال جدایی والدین، نمیخواست زیر دست نامادری باشد، از سوم دبستان فراری شد و به بهزیستی رفت، اما آنجا هم دوام نیاورد و رفت سراغ رفیق بازی؛ غافل از اینکه چه آینده شومی در انتظارش است: «با سیگار شروع شد و به کریستال و شیشه کشید. اوایل خیلی لذت بخش بود و تا به خودم آمدم، دیدم ۱۰ سال است گرفتارم.
چندبار اقدام به ترک کردم که بار اول، دو ماه و بار دیگر یک سال پاک بودم، ولی، چون کارتن خواب بودم و رفقایم همان رفقای قدیم بودند، ماندگار نشد. بیست ودوم شهریور پارسال دستگیر و بعد از غربالگری به مؤسسه «زندگی دوباره» منتقل شدم. با اینکه محیط و امکانات خوب بود و آشنا داشتم و میتوانستم بروم، بیش از هرچیز خودم خواستم بمانم و پاک شوم. چون خسته شده بودم و ادامه آن وضعیت نه تنها لذت نداشت، بلکه سراسر ذلت بود و مردم به چشم خلافکار نگاهم میکردند.»
او که حالا یک سال از ترک اعتیادش میگذرد، نوداماد هم هست و همین هفته پیش مراسم عقدش برپا شده است: «با اینکه سابقه کار سی ان سی داشتم، به علت جراحی اخیرم وارد کار مبل شده ام و به لطف خدا، از عمق ناامیدی و افسردگی نجات پیدا کردم. هم زندگی دارم و هم کار و درآمد.»
یکی دیگر از حاضران جشن که نوجوانی و جوانی اش در آتش اعتیاد خاکستر شده، حسین بیست وهشت ساله است. خیلی ساده و خودمانی، اما سرشار از شوق و امید تعریف میکند: «پیش از تولد من پدرم به علت حمل مواد اعدام شده بود. مادرم نیز به علت بیماری هموفیلی، هنگام زایمان از دنیا رفت و من از بیمارستان مستقیم به شیرخوارگاه منتقل شدم. فقط یک برادر داشتم که نزد مادربزرگم نگهداری میشد و پس از شش سالگی که به بهزیستی منتقل شدم، او را هم آنجا آوردند. چون مادربزرگم فوت کرده بود. وقتی میدیدم بقیه بچهها کس وکاری دارند و دیدوبازدید و رفت وآمدی، برای تنهایی و بی کسی ام دلم میسوخت و خیلی غصه میخوردم.
این شد که حدود نه سالگی طاقت نیاوردم و از خوابگاه فرار کردم؛ غافل از اینکه بیرون از اینجا سرنوشتی تلختر در انتظارم است. اعتیاد خیلی نامرد است. حتی همان حال خوب روزهای اول هم دیگر برایت نمیماند و در غم و غصه فرو میروی.» این جمله را بارها میان صحبتش تکرار میکند و ادامه میدهد: «بعد از خوابگاه درحالی که فقط ۱۰ سال داشتم، گرفتار حمل مواد و مصرف سیگار و مشروب شدم. آخرش هم رسید به شیشه. اما خدا دستم را گرفت و در اوج بی کسی به فریادم رسید.
دم آن مأمور که اسفند پارسال مرا دستگیر کرد، گرم! البته پیش از آن هم زندان رفته بودم، ولی متادون مصرف میکردم و انگیزهای برای ترک نداشتم. از زندان هم که بیرون میآمدم، کسی نبود دستم را بگیرد. دوباره همان اطرافیان ناباب با پیشنهادهایشان سراغم میآمدند و گذشته تکرار میشد. اما این بار و در این مرکز اوضاع خیلی فرق داشت. مثل خانواده خودم حمایت و پشتیبانی کردند و حتی پس از ترخیص هم هر روز سرکشی میکنند و هوایم را دارند. هم جا و مکان داده اند و هم کار. وقتی چنین فرصتی نصیبم شده است، چرا برگردم؟ دیگر بی کس وکار نیستم.»
جالب اینجاست که بهبودیافتگان اینجا هم میزبان اند و هم میهمان. زیرا مجموعه غذاییای که این دورهمی در آن برپاست، برای اشتغال به کار نیز پذیرای بهبودیافتگان است. نمونه اش محمد که دو دهه از چهل سال عمرش به پای اعتیاد تباه شده، اما دست سرنوشت او را از خوزستان به مشهد آورده است تا با عنایت امام رضا (ع) روی خوش زندگی را ببیند: «از آنجا که پدرم ساقی مواد بود، همیشه نیم تا یک کیلو هروئین در خانه وجود داشت! این شد که هم خودش و هم ما پنج فرزند مبتلا شدیم. حتی مادرم به علت بیماری ناچار به مصرف شد و به فاصله یک سال بعد از پدرم از دنیا رفت. خواهر و برادرها به دنبال اعتیادشان هرکدام یک جا پراکنده شده بودند و خبری ازشان نبود.
تک و تنها پدر و مادر را به خاک سپردم. خانه مان را ۷.۵ میلیون تومان فروختم و در هفده سالگی یک معتاد کارتن خواب شدم. شهربه شهر گشتم تا به مشهد رسیدم. یک روز که سر دریافت مواد، بینی ام را شکسته بودند، از شدت خون ریزی و خماری به زیرگذر حرم پناه بردم. یک لحظه دلم شکست و از امام رضا (ع) خواستم کمک کند نجات پیدا کنم. بعد هم دوسه روزی از حال رفتم و وقتی به هوش آمدم، دیدم دو خادم بالای سرم هستند. التماسشان کردم هرجا مرا میبرند، زندان نبرند. درنهایت به کمپ منتقل شدم.»
او چهل روز ضمن مصرف متادون در جلسات آموزشی شرکت میکرد تا سرانجام توانست تصمیم بگیرد و ترک کند: «دقیقا بیست ویکم آبان ۱۳۹۷ برای همیشه با متادون و موادمخدر خداحافظی کردم و سه ماه بعد با اینکه میتوانستم از کمپ بروم، ماندم تا برایم مدارک تهیه کردند و وقتی دیدند کار مناسبی ندارم، مرا به این مجموعه غذایی معرفی کردند. حالا پس از پنج سال از اشتغالم در اینجا، نه تنها سرپرست یکی از شیفتهای آشپزخانه هستم با تمام حقوق و مزایا و بیمه، بلکه توانسته ام ماشین هم بخرم و به واسطه یکی از همکاران، داماد یک خانواده ایثارگر شوم. به جز من حدود پانزده نفر از کارکنان اینجا از بهبودیافتگان هستند.»
پایان بخش مراسم هم قرعه کشی سفر عتبات عالیات برای بهبودیافتگان بود که خاطره این شب زیبا را در ذهنشان ماندگار کرد.
اسماعیل رحمانی، معاون دادستان خراسان رضوی، در حاشیه این مراسم در گفتگو با شهرآرا بیان میکند: اعتقاد ما بر این است که نجات معتاد و بازگشت او به آغوش خانواده و جامعه غیرممکن نیست و در دادسرا همه تلاشمان را برای تحقق این امر به کار گرفته ایم. درست است که اعتیاد بلای خانمان سوز و ریشه ناهنجاریها و جرائم متعدد است، اما معتاد را سربار جامعه نمیدانیم، بلکه فردی میبینیم که در اثر غفلت و کم توجهی خود، خانواده یا مسئولان به بیراهه رفته است و در صورت نگاه درست، میتواند ظرفیت مولد باشد.
او با بیان اینکه در مشهد شانزده مرکز ترک اعتیاد اجباری (برای معتادان متجاهر) با ظرفیت ۶ هزار نفر وجود دارد که تاکنون ۵ هزار نفر ظرفیت این مراکز پر شده است، تأکید میکند: در این مراکز به بهترین شکل ممکن و با رعایت شأن و کرامت انسانی با مبتلایان رفتار میشود و هرگز نگاه تحقیرآمیز وجود ندارد.
همچنین از پارسال به ابتکار مشهد و اولین بار در کشور، کارگاههای حرفه آموزی و اشتغال در مراکز ترک اعتیاد راه اندازی شده است تا مراجعان ضمن مداوا، توانمند شوند و امکان بازگشت به زندگی و جامعه را پیدا کنند. تاکنون هشتصد نفر از مددجویان که حتی از خانواده طرد شده بودند، در این کارگاهها شاغل و تبدیل به نیروی کار مولد شده اند. طرح مدیریت مورد نیز که از تهران ابلاغ شده، کمک درخورتوجهی به موفقیت و ماندگاری ترک اعتیاد کرده است.
در این طرح، از بهبودیافتگان و خانواده هایشان پس از ترخیص، با ارائه مشاوره و خدمات آموزشی و اقتصادی حمایت میشود تا احتمال برگشت به کمترین اندازه برسد. رحمانی ادامه میدهد: مشهد حدود ۱۰ هزار معتاد شناسایی شده دارد که ۶ هزار نفرشان متجاهر هستند، اما قول میدهم به زودی مردم دیگر تجمع معتادان را در شهر شاهد نباشند؛ هرچند کار بسیار سختی است.
از یک سو آمار جهانی نشان میدهد از هر صد معتاد فقط پنج نفر برای همیشه از دام اعتیاد نجات مییابند و از سوی دیگر، مشهد وضعیت خاص خود را دارد؛ هم از لحاظ ترکیب جمعیتی شناور و هم مرز طولانی با افغانستان. درعین حال ما ناامید نمیشویم تا آمار نجات یافتگان همیشگی به ۲۵ درصد که میانگین جهانی است، برسد و شعار «شهر بدون تجمع معتاد» تحقق یابد. بدین منظور نه تنها از مطالبه گری مردم ناراحت نمیشویم، بلکه از آن استقبال هم میکنیم.
خانم محمدزاده، رئیس هیئت مدیره مؤسسه «زندگی دوباره» با اشاره به آغازبه کار این مؤسسه از اواخر دهه ۸۰ زیرنظر بهزیستی میگوید: مرکز ماده ۱۶ حسن آباد، ماده ۱۵ فلاحی، مرکز توانمندی بانوان، توانمندی مردان و طرح مدیریت مورد زیرپوشش این مؤسسه است.
مددجویان مراکز ماده ۱۶ که با حکم قضایی ترخیص میشوند، در قالب طرح مورد، حمایت و پشتیبانی میشوند؛ به این ترتیب که پس از ترخیص مددجویان، به صورت محرمانه از خانواده و وضعیت مددجو تحقیق و شبکه مسائل او (از آشتی با خانواده و ثبت نام فرزندان در مدرسه گرفته تا تدارک یا تجدید مدارک هویتی) را شناسایی میکنیم تا بتوانیم اصلیترین دغدغهها و مشکلاتش را که احتمال برگشت را تقویت میکند، رفع کنیم.
او ادامه میدهد: معتاد در جامعه گم شده است و آبرو و اعتباری ندارد. همین عامل بسیاری از ترکهای ناموفق است. پیش از اجرای این طرح شاهد بودیم که مددجو میآید و بعد از سه ماه ترخیص میشود، اما هنوز یک هفته نشده، برمی گردد. چون حمایت نداشته و دوباره مبتلا شده است.
درواقع چرخه درمان معیوب بود. این بود که در مراکز ترک اعتیاد پای صحبت افراد نشستیم و با دغدغهها و مشکلاتشان برای ترک و تداوم آن آشنا شدیم. این گونه پس از ترخیص کسانی را که دغدغه سرپناه و کار و درآمد دارند، به مرکز توانمندی معرفی میکنیم تا به مدت یک سال ضمن بهره مندی از مکان و غذا، شاغل شوند و با پس انداز خود بتوانند مستقل و به جامعه وارد شوند.